خبرگزاری مهر، گروه استانها: خاطرات سالهای دهه شصت ثابت میکند که دفاع از کشور برای عموم ایرانیان و از جمله مردم خراسانجنوبی هیچ حد و مرز سنی، جنسیتی و شغلی نداشته است.
از دانشآموزان و دانشجویان تا ارتشیان و بسیجیان و سپاه همه با یک هدف از شرق ایران زمین و جنوب خراسان بزرگ عازم جنوب و غرب کشور میشدند تا بتوانند سهم خود را در دفاع از انقلاب نوپا و حفظ خاک کشورشان ادا کنند.
عدهای خوشبختی ابدی نصیبشان شد و شهادت را در آغوش گرفتند و برخی نیز فداکارانه با اهدا بخشی از سلامت جسمی جانباز وطن نام گرفتند.
در این بین برخی از رزمندگان نیز سالهای جوانی خود را با گذراندن در اردوگاههای رژیم بعثی عراق تقدیم انقلاب و این سرزمین کردند و چه گوهر گرانبهایی ارزشمندتر از جوانی که نثار عقیده و هدف شود.
غلامرضا رخشانی از این دسته مردان نیک روزگار است که در عنفوان جوانی یعنی ۱۹ سالگی عازم جبهههای نبرد شد و حدود هشت سال از جوانیاش را در اردوگاههای بعثیها گذراند.
وی در گفتوگو با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه متولد ۲۹ شهریور سال ۴۳ است، گفت: هرچند به واسطه شغل پدرم که درجهداری ژاندارمری بود شناسنامهام را در درخش شهرستان درمیان گرفتهاند ولی روزهای کودکیام را در کوچه پس کوچههای بیرجند گذراندهام.
همزمانی نوجوانی با روزهای پیروزی انقلاب
رخشانی با اشاره به اینکه ایام پیروزی انقلاب مصادف با دوران دبیرستان من بود، بیانکرد: خاطرات بسیاری زیادی از آن روزها دارم که از آن جمله میتوان به زدن عکس امام (ره) بر دوچرخهام، شرکت در راهپیماییها و شعاردادنهای بچههای دبیرستان در مدرسه اشاره کرد.
این رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس خراسانجنوبی ادامهداد: بعد از پیروزی انقلاب در پایگاه بسیج مسجد محمدیه فعالیت داشتم و آموزشهای مربوط به اسلحه را نیز در منطقه مشهور به باغ سپهری در بیرجند فراگرفتم.
رخشانی افزود: تا اینکه سال ۵۹ از راه رسید و در غروب آخرین روز تابستان آن سال ناگهان برق شهر قطع و تمامی شهر در تاریکی مطلق فرو رفت.
خاموشی شهر اولین خاطره از شروع جنگ تحمیلی
وی گفت: همه از یکدیگر میپرسیدیم که چه اتفاقی رخ داده که به زودی دریافتیم عراق و رژیم بعث به مرزهای جنوب غربی و غرب ایران حمله کرده است و این قطع برق اولین خاطره من از شروع جنگ تحمیلی شد.
این رزمنده خراسانجنوبی ادامهداد: با شروع جنگ تحمیلی جوانان بیرجندی عازم جبههها شدند و شوق عجیبی در بین افراد حکم فرما بود.
رخشانی گفت: خاطرم است در سوم خرداد سال ۶۱ که خبر آزادی خرمشهر را شنیدم از صمیم دل آرزو کردم کاش من هم به عنوان رزمنده سهمی در این پیروزی میداشتم.
وی اظهارکرد: تا اینکه اواخر خرداد در تربیت معلم پذیرفته شدم و نهایت در تابستان سال ۶۲ از طریق پایگاه بسیج محل تحصیل برای یک دوره ۴۵ روزه به جبهه اعزام شدم.
این آزاده خراسانجنوبی بیانکرد: بعد از گذشت ۴۵ روز نتوانستم دل از جبهه بکنم و با زمزمه شروع یک عملیات با برخی دیگر از دوستان در منطقه ماندیم.
رخشانی با اشاره به برخی از خاطرات حضور خود در جبهه در سالهای دفاع مقدس گفت: به یاد دارم وقتی در زمستان سال ۶۲ وارد روستای البیضه عراق شدیم هنوز عدهای از مردم محلی در آن روستا بودند.
اطمینان دادیم با مردم عادی عراق کاری نداریم
وی ادامهداد: علت ماندن مردم در روستا هم این بود که نیروهای ایرانی به هیچ وجه با مردم غیرنظامی کاری نداشتند.
رزمنده سالهای دفاع مقدس افزود: فرمانده ما به یکی از برادران عرب زبان همراه گفت به مردم بگو ما ایرانی هستیم و با مردم عادی کاری نداشته و هدف ما مزدوران رژیم بعث است.
وی گفت: در نهایت در روز ۹ اسفندماه سال ۱۳۶۲ در منطقه هورالهویزه روستای البیضه عراق همراه با سایرین در حال مجروحیت به اسارت درآمدم.
رخشانی با اشاره به یکی از تلخترین خاطرات خود از ایام آغاز اسارت اظهارکرد: در همان ساعات ابتدایی چندین افسر عراقی به همراه چند دختر با تویوتا لنکروز به مکان حضور ما اسرا آمدند.
شادی بعثیها مرا به یاد هلهله کوفیان بعد از اسارت اهل بیت (ع) انداخت
وی با بیان اینکه با آمدن این افسران، ترانه عربی پخش و به بهانه اسارت ما دختران همراه آن افسران با لباسهای عربی شروع به رقصیدن کردند، ادامهداد: این صحنه در ذهن من واقعه عاشورا و هلهله و شادی مردم کوفه و شام را بعد از اسارت خاندان اهل بیت (ع) تداعی کرد.
این آزاده خراسانجنوبی با بیان این نکته که به واسطه مجروحیت او و چهار مجروح دیگر را برای انتقال سوار یک آمبولانس کرده بودند، افزود: یک امدادگرد عقب آمبولانس کنار ما بود که اضطراب عجیبی در چهرهاش موج میزد.
رخشانی اظهارکرد: این امدادگر در نهایت به آرامی پرسید چه کسی انگلیسی بلد است که من با تکان دادن سر به او فهماندم به واسطه دانشجو بودن مقدار انگلیسی بلدم.
وی بیانکرد: امدادگر عراقی به آرامی گفت که شیعه بوده و تاکنون به هیچ ایرانی شلیک نکرده است و در نهایت ناباوری ما پرسید که عکسی از امام خمینی به همراه ندارید که یکی از دوستان عکس کوچکی از امام به او داد.
محبت امام (ره) در دل مردم عادی عراق
رزمنده خراسانجنوبی در سالهای دفاع مقدس گفت: امدادگر عراقی (جاسم) بوسهای بر عکس زد و آن را در جیبش گذاشت و من به خودم و رهبرم بالیدم که محبتش حتی در دل عراقیها نیز لانه کرده است.
رخشانی با اشاره به اینکه دوران اسارت را در مکانهایی چون اردوگاه موصل ۴ و الرمادی یک گذرانده است، بیانکرد: خاطرات بسیار تلخی از مظلومیت بر اسرایی داریم که در همان اردوگاهها مظلومانه جان باختند و حتی جنازهشان به وطن برنگشت.
وی ادامهداد: یک اسیر داشتیم که ترکشی به سرش خورده و حالش خوب نبود و با این حال بعثیها به شدت و بی رحمانه با کابل او را میزدند.
این رزمنده خراسانجنوبی گفت: او را نیمه جان به صورت خونآلود به اردوگاه اسرای مجروح آوردند و نیمه شب که حالش بد شد هر چه داد و فریاد زدیم که مریض بدحال داریم کسی سراغی از ما نگرفت.
آزادگانی که مظلومانه در دوران اسارت به شهادت رسیدند
رخشانی یادآورشد: نهایت صبح سراغ ما آمدند و گفتند مریض بدحال چه کسی هست و این در حالی بود که این هموطن ما دیگر به شهادت رسیده و پیکر بی جان او را بی سر و صدا بیرون بردند.
وی گفت: در یک مورد دیگر اسیری به نام ژیان از مشهد داشتیم که او نیز ترکشی به سرش خورده و عراقیها آنقدر با کابل او را زدند تا در نهایت به شهادت رسید.
این آزاده دوران دفاع مقدس ادامهداد: او را به بیرون از اردوگاه موصل برده و دفن کردند و متأسفانه هیچگاه صلیب سرخ شهادت این رزمنده ایرانی را ثبت نکرد چرا که در آن روزهای اول اسارت خبری از صلیب سرخ نبود.
رخشانی بیانکرد: در یک مورد دیگر خاطرم هست بعثیها به التماس ما مبنی بر عفونت زخمهایمان توجهی نکرده و تنها پنی سیلین آن هم با اعمال شاقه به ما میزدند.
وی افزود: پنیسیلین با اعمال شاقه به این صورت بود که با یک سرنگ به حدود ۱۰ نفر تزریق میکردند و حتی بعد از تزریق به یک نفر آن را ضدعفونی هم نمیکردند.
بازگشت به وطن بعد از حدود ۶ سال
رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: در هر حال دوران اسارت با هم شیرینیها و تلخیها و انبوهی از خاطرات صبورانههای اسرای هموطن گذشت و در تاریخ سوم شهریور ماه ۱۳۶۹ بعد از حدود ۶ سال به وطن بازگشتم.
رخشانی با بیان اینکه دوران دفاع مقدس همزمان با شرایط سخت اقتصادی بر مردم بود، یادآور شد: به نظر من با تمسک به سبک زندگی دوران دفاع مقدس میتوانیم بر سختیهای امروز نیز غلبه کرده و روزهای بهتری برای سرزمینمان رقم بزنیم.
بسیاری سخن از ایثار، مقاومت، تلاش برای بهروزی وطن را میزنیم ولی به راستی آیا کسی جز جانبازان و آزادگان ما این واژهها را در عمل اثبات کرهاند؟
نظر شما